کد مطلب:28631 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:105

اشتر، فرمانده پیش قراولان سپاه امام












2439. تاریخ الطبری - به نقل از خالد بن قُطْن حارثی -:آن گاه كه علی علیه السلام از فرات برگذشت، زیاد بن نضر و شریح بن هانی را فرا خواند و با همان حال كه از كوفه بیرون شده بودند، به سوی معاویه روانه ساخت.

آن دو، پس از آن كه امام علیه السلام از كوفه [ به سوی معاویه] روانه شان كرد، كناره فرات را در خشكی از جانب كوفه در پیش گرفتند تا به عانات[1] رسیدند. در آن جا، خبر یافتند كه علی علیه السلام راه جزیره را در پیش گرفته و معاویه با سپاه شام، از سوی دمشق به رویارویی با علی علیه السلام می رود. [ با خود] گفتند:نه؛ به خدا سوگند، این خردمندانه نیست كه ما به راه ادامه دهیم، حال آن كه این رود میان ما و مسلمانان و امیر مؤمنان، فاصله اندازد؛ و خیر ما در آن نیست كه با شمارِ كم و بدون نیرو[ ی كمكی] و پشتیبانی، با سپاه شام رویارو شویم.

پس در راه شدند تا از عانات عبور كنند؛ امّا مردمِ عانات، ایشان را باز داشتند و كشتی ها را از آنان دور كردند. پس بازگشتند تا از هیت[2] برگذشتند و در روستایی فرو دستِ قَرقیسیا[3] به علی علیه السلام پیوستند و آن گاه قصدِ مردمِ عانات كردند؛ امّا ایشان پناه گرفته، گریختند. هنگامی كه پیش قراولان سپاه به علی علیه السلام پیوستند، گفت:«پیش قراولان سپاهم، از پیِ من می آیند».

زیاد بن نضر حارثی و شریح بن هانی نزد وی آمدند و آنچه را به هنگام دریافت خبرِ [ مسیر امام علیه السلام و معاویه ]اندیشیده بودند، به او گزارش كردند. [ امام علیه السلام ]گفت:«درست اندیشیدید».

آن گاه كه علی علیه السلام از فرات گذشت، [ دیگر بار] آن دو را پیشاپیشِ خود، به سوی معاویه گُسیل داشت. هنگامی كه آن دو به سور الرّوم (بارویِ روم) رسیدند، ابو اَعور عمرو بن سفیان سُلَمی با لشكری از شامیان رویاروی ایشان ایستاد. پس آن دو به علی علیه السلام گزارش نوشتند:«ما به ابو اَعوَر سُلَمی همراهِ لشكری از شامیان، برخورده و آنان را [ به تسلیم] فرا خوانده ایم؛ امّا هیچ یك از ایشان دعوت ما را نپذیرفته است. ما را فرمان ده كه چه كنیم».

علی علیه السلام به مالك اَشتر، چنین پیغام داد:«ای مالك! زیاد و شریح به من گزارش كرده اند كه ابو اعور سُلَمی را با گروهی از سپاه شام دیدار كرده اند. پیك به من خبر داده كه آنان را در حالی ترك گفته كه رویاروی یكدیگر صف آراسته اند. پس بشتاب به سوی یارانت؛ بشتاب! هرگاه به ایشان رسیدی، فرماندهی شان در عهده توست. مبادا آغازكننده جنگ باشی، مگر آن كه ایشان جنگ را بیاغازند؛ [ و مبادا به نبرد پردازی] پیش از آن كه آنان را دیدار كنی و [ به صلح] فراخوانی و [ سخنشان را ]بشنوی.

دشمنی با ایشان، نباید تو را به جنگ با آنان وا دارد، مگر آن كه نخستْ ایشان را فرا خوانی و چند بار بر آنان حجّت آوری. زیاد را بر جناح راست و شریح را بر جناح چپ سپاهت بگمار و خود، میانه سپاهت را به دست گیر؛ و همچون كسی كه قصد جنگ افروزی دارد، نزدیكشان مشو و [ نیز] به سان كسی كه از ترس دشواری و درگیری می گریزد، از ایشان دور نمان. [ چنین كن] تا خود به تو برسم؛ كه - اگر خدا خواهد - شتابان به دنبالت خواهم آمد».

پیكِ [ این نامه] حارث بن جمهان جُعفی بود. آن گاه، علی علیه السلام به زیاد و شریح نوشت:

«امّا بعد؛ من مالك را به فرماندهیِ شما گماشته ام. پس، از او سخن بشنوید و به فرمانش گردن نهید. او كسی است كه نه بیمِ كم خِردی و لغزیدن بر او می رود، نه درنگ ورزیدن در كاری كه بایسته شتاب است، و نه شتاب كردن در كاری كه شایسته درنگ باشد. او را همچنان كه به شما فرمان داده بودم، فرمان داده ام كه جنگ را نیاغازد، مگر آن كه نخست با گروه مقابل دیدار كرده، ایشان را [ به تسلیم ]فراخوانده، حجّت را بر آنان تمام كند».[4].









    1. عانه، سرزمینی است مشهور در عراق، میان رَقّه و هیت. ذكری از آن در شعر به صورت «عانات» آمده است كه به نظر می رسد به عانه و حوالی آن، اطلاق شده است. این سرزمین نزدیك «حدیثه» بر حاشیه فرات واقع است. (معجم البلدان:72/4)
    2. سرزمینی است در عراق بر حاشیه فرات كه از توابع بغداد است و در شمال انبار قرار گرفته است. (معجم البلدان:421/5)
    3. سرزمینی است بر ساحل «خابور» در نزدیكی صفّین و رَقّه و در آن جا خابور به فرات می ریزد. (معجم البلدان:328/4)
    4. تاریخ الطبری:566/4، وقعة صفّین:152.